سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکوترین خوى زنان زشت‏ترین خوى مردان است : به خود نازیدن و ترس ، و بخل ورزیدن . پس چون زن به خویش نازد ، رخصت ندهد که کسى بدو دست یازد ، و چون بخل آرد ، مال خود و مال شویش را نگاه دارد ، و چون ترسان بود ، از هر چه بدو روى آرد هراسان بود . [نهج البلاغه] 
برای آمدنش دعا کنید

آغاز گشته امامت مهدی موعود

روشن کنید شمعها و عود

برای آمدنش دعا کنید

طولانی کنید نمازتان رابا سجود

گل ها همه با اذن تو برخاسته اند

از بهر ظهور تو خود آراسته اند

مردم همه در لحظه ی تحویل، بی شک

اوّل فرج تو از خدا خواسته اند

بهار، همه طراوتش را مدیون یک گل است: گل زیبای نرگس.

“خانه تکانی”، رسم قدیمی همه “منتظران” بهار است؛

خانه تکانی دل را برای رسیدن بهار دلها، مهدی زهرا فراموش نکنیم.

. نهم ربیع الاول روز تجلی حاکمیت مستضعفان بر جهان،

و روز نوید دهنده ی شکست نمرودیان و روز شادی شیعیان در تاجگذاری امام زمان(عج) مبارک باد.



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( پنج شنبه 90/11/13 :: ساعت 4:4 عصر )

امام حسن عسکری(ع)- شهادت


بر پاست به بزم پدرت شور و نوایی

من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟

تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم

آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟

جانم به فدای غم تو، آجرک الله

بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی

زهر ستم از پای درآورده پدر را

حالا پسر و روضه و تشییع و جدایی

عالم همه قربان گل فاطمه مهدی

امشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی

من گریه کن روضه ی بابای غریبت

تو فکر من و کوله? سنگین خطایی

نور دل زهرا به عزا خانه بابا

سر می زنی و می کنی ام کرب و بلایی



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( سه شنبه 90/11/11 :: ساعت 8:10 عصر )

یک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام

گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام

گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام

از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام

پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه ام

پادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام

در مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه ام

همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن لیــک با الــــطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه ام

چون که لطف توست تنها ضامن رســوایی ام ور نـــه آن گــردم که افشـــان در دل ویرانه ام

انتـــظارت بیش از حــد شد، تحمل تا به کی؟ آفتـــابـا! بـــــهر دیـــــدار رخـــــت پروانـــــه ام

والــــــه و شــــیدا و مـستم لیک، محتاج توام

یک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/30 :: ساعت 12:39 عصر )

معبود من !!

نگاه کن چگونه ظلمت و تاریکی درتن این بنده ریشه دوانده است.
نگاه کن چگونه پرشکسته و دراین سیاهی شب بی پناه و تنها مانده ام ونمی توانم پرواز کنم.
ببین که چگونه رویاهای سرابی و بیهوده مثل حجابی چشمان مرا به روی حقایق بسته اند .
نگاه کن که چگونه دستانم ناتوان و عاجزند تا به سوی آسمانت بلند شوند.
ببین که لحظه های زندگی ام غرق درعصیان شده اند. وتوای همدم تنهایان بگذار تنهایی ام را برایت ضجه کنم.بگذار ناله سردهم تا تو قلبم را سرشار از ارامش کنی.یا غیاث المستغیثین بگذار تا فریاد ونعره بزنم و اقرار کنم به بی کرانی تو و بگویم که پناهی جز تو ندارم. ودرکوچه های تاریک و سرد زندگی فقط توی که به این بی پناه گریزان، پناه می دهی و درخانه ات را به رویش می گشایی. بگذار اعتراف کنم چگونه به خود ظلم کرده ام ودرمرداب پستی و پلیدی فرو رفتم واکنون که گرفتار شده ام رو به سوی تو کرده ام و به تو پناه آورده ام.
محبوب من!
طریق عاشقی را به من نشان بده تا عاشق واقعی توباشم .
پروردگارمن! مرا مورد لطف خود قرار بده که اگر نبود پیاله پیاله ی مهر تو دل به ساغر کدامین میخانه می سپردم.
ای غایت آمال که آرزوی وصالت دراندیشه ی همیشگی ام رخنه کرده آرزوی مرا برآورده ساز .
ای تمامت معرفت ،امشب که دراستان ملکوتی تو بساط گدایی پهن کرده ام کرمم نما.
ای خدای من دست نیازم را ازسفری کرامتت باز نگردان.خالق من! باتمام عصیان گری و گنهکاری ها باز بنده ی توام و به مغفرتت امیدوار.



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/30 :: ساعت 12:26 عصر )

ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بیند

صاحب (مصباح الحرمین ) مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این وع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت : این ابى ابتونى بوالدى و قره عینى یعنى کجاست پدر من ، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید.
به روایتى دیگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گوید: من ندیم آن لعین بودم و اکثر شبها براى او صحبت مى کردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسیار اندوه و غصه دارم که حالت نشستن و صحبت کردن ندارم . بیا سر من را در دامن گیر و از افعال ناشایسته و گذشت من صحبت من و طاهر گوید: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعین به خواب رفت ، و سر نورانى سیدالشهدا علیه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت دیدم که ناگهان پرد گیان حرم محترم امام حسین علیه السلام از خرابه بلند شد. آن لعین در خواب و من در اندوه بودم ، که آیا چه ظلم و ستم بود که یزید بدماب به اولاد بوتراب نمود؟
به طرف طشت نظر کرده دیدم که از چشمهاى امام حسین علیه السلام اشک جارى شده است ، تعجب کردم ، پس دیدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لبهاى مبارکش به حرکت آمده و آواز اندوهناک و ضعیفى از آن دهان معجز بیان بلند گردید که مى گفت : (اللهم هولا اولادنا و اکبادنا و هولا اصحابنا) یعنى خداوندا، اینان اولاد و جگر گوشه من هستند و اینها اصحاب منند
طاهر گوید: چون این حال را از آن حضرت مشاهده کردم وحشت و دهشت بر من غلبه کرد. شروع به گریه کردن کردم . به بالاى عمارت یزید آمدم که خرابه در پشت آن عمارت بود، خیال مى کردم شاید یکى از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله فوت شده ، که مرگ او باعث این همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسیدم دیدم تمامى اهل بیت اطهار علیه السلام طفل صغیرى را در میان گرفته اند و آن دختر، خاک بر سر مى ریزد و با ناله و فغان مى گوید:
(یا عمتى و یا اخت ابى این ابى این ابى ) . یعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، کجاست پدر من ؟ کجاست پدر من ؟
آنها را صدا زدم و از ایشان پرسیدم که چه پیش آمده که باعث این همه ناله و گریه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغیر سیدالشهدا علیه السلام پدرش ‍ را در خواب دیده ، و اینک بیدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهیم آرام نمى گیرد.
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر، سر حسین بن على علیه السلام نگاه مى کند، و از کثرت وحشت و دهشت و خوف و خشیت ، مانند برگ بید بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف یزید متوجه شده فرمود: اى پسر معاویه ، من در حق تو چه بدى کرده بودم که تو با من این ستم و ظلم نمودى و اهل بیتم را در خرابه جا دادى ؟
(ثم توجه الراس الشریف الى الله الخبیر اللطیف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى (و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون )
یعنى سر مبارک شریف آن حضرت به سوى خداوند خبیر و لطیف توجه نموده و گفت : خداوندا، از یزید به کیفر رفتارى که با من کرده و به من و اهل بیت من ظلم نموده انتقام بگیر.
وقتى یزید این را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیک بود که بندهایش از یکدیگر بگسلد.
پس از من سبب گریه اهل بیت علیه السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغیره بگذارید، باشد که با دیدن آن تسلى یابد. ملازمان یزید سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بیت دانستند که سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى علیه السلام که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. پس ‍ چون نظر آن صغیره بر سر مبارک افتاد پرسید: (ما هذا الراس ؟) این سر کیست ؟ گفتند: (هذآراس ابیک ) این ، سر مبارک پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت : پدر جان ، کاش من فداى تو مى شدم ، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم ، و کاش مى مردم و در زیر خاک مى بودم و نمى دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است . پس این مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گریست که بیهوش شد.
چون اهل بیت علیه السلام آن صغیره را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کناره جده اش فاطمه زهرا علیه السلام آرمیده است .


قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/9 :: ساعت 7:15 عصر )

این بار، پدر در سوگ رقیه نشست


چقدر بی‌تابی دخترم! این همه دلشکستگی چرا؟ مگر دست‌های کوچکت در امتداد نیایش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نکرد؟ اینک آمده‌ام در ضیافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات. کوچک دلشکسته‌ام! پیش‌تر نیز با تو بودم و می‌دیدمت. شعله بر دامان و سوخته‌تر از خیمه آه می‌کشیدی و در آمیزه خار و تاول، آبله و اشک، صحرای گردان را به امید سر پناهی می‌سپردی.
مهربان دلشکسته‌ام! صبور صمیم صبور صمیمی! مسافر غریب و کوچک من!
مگر نگفتی که بابا که آمد، آرام می‌گیرم. این همه ناآرامی چرا؟ مگر نگفتی بابا که آمد سر بر دامانش می‌گذارم و می‌خوابم؟ نه ...، نه دخترکم نخواب! می‌دانم اگر بخوابی، دیگر عمه نمی‌خوابد.
می‌دانم خواب تو، خواب همه را آشفته می‌کند.
نه ... نخواب دخترم! دخترم! بگذار لب‌های چوب خورده‌ام امشب میهمان بوسه‌ای باشد از پیشانی سنگ خورده‌ات؛ از گیسوی پریشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌های معصوم تازیانه دیده‌ات؛ از صورت رنگ پریده سیلی خورده‌ات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم.
نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.
و چنین شد که رقیه (س)، هنگامی که سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.


الســـــلام علیک یا رقیة بنت الحـــــسین ورحمة الله وبرکاته



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/9 :: ساعت 2:53 عصر )

شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است

چندی به انتظار تو حسرت کشیده ایم

دور از نگار حوصله ای سر رسیده ایم

هفته به هفته می گذرد بی حضور تو

از جمعه های بی تو که خیری ندیده ایم

پیدا نمی کنی زِ دل ما فقیر تر

از ما عیادتی، که دل از کف رهیده ایم

صد شکر در تلاطم اماج معصیت

در ساحل قنوت تو سُکنی گزیده ایم

قسمت نشد که حاجیِ بیت خدا شویم

شکر خدا به مجلس آقا رسیده ایم

بسیار روضه از غم ارباب خوانده اند

اما هنوز کرببلا را ندیده ایم


قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/2 :: ساعت 9:26 عصر )

یا مولای یا صاحب الزمان ،

دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود


قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( جمعه 90/10/2 :: ساعت 9:12 عصر )

شب زنده داری

امام سجاد فرمودند:
و حین سئل ما بال المتهجّدین باللیل من أحسن الناس وجهاً؟ فقال: لأنهم خلوا بالله فکساهم الله من نوره.
هنگامی که سئوال شد از حضرت چرا شب زنده داران از خوش سیماترین مردم هستند؟ حضرت فرمودند: چرا که آنان با خدا خلوت کرده اند و خداوند آنان را با نور خود می پوشاند.



قطره اشک()
نویسنده یوسف فاطمه: » نسیم ( پنج شنبه 90/10/1 :: ساعت 9:3 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهادت حضرت فاطمه ( علیها السلام)
پیامی برای شیعه
[عناوین آرشیوشده]
 

» درباره من «

یوسف فاطمه
نسیم
شب های دراز و بی عبادت چه کنم طبعم به گناه کرده عادت چه کنم گویند کریم است و گناه می بخشد گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم...

» پیوندها «


» آرشیو یوسف فاطمه «
پاییز 90
زمستان 90

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «




» یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «