نگاه کن چگونه ظلمت و تاریکی درتن این بنده ریشه دوانده است.
نگاه کن چگونه پرشکسته و دراین سیاهی شب بی پناه و تنها مانده ام ونمی توانم پرواز کنم.
ببین که چگونه رویاهای سرابی و بیهوده مثل حجابی چشمان مرا به روی حقایق بسته اند .
نگاه کن که چگونه دستانم ناتوان و عاجزند تا به سوی آسمانت بلند شوند.
ببین که لحظه های زندگی ام غرق درعصیان شده اند. وتوای همدم تنهایان بگذار تنهایی ام را برایت ضجه کنم.بگذار ناله سردهم تا تو قلبم را سرشار از ارامش کنی.یا غیاث المستغیثین بگذار تا فریاد ونعره بزنم و اقرار کنم به بی کرانی تو و بگویم که پناهی جز تو ندارم. ودرکوچه های تاریک و سرد زندگی فقط توی که به این بی پناه گریزان، پناه می دهی و درخانه ات را به رویش می گشایی. بگذار اعتراف کنم چگونه به خود ظلم کرده ام ودرمرداب پستی و پلیدی فرو رفتم واکنون که گرفتار شده ام رو به سوی تو کرده ام و به تو پناه آورده ام.
محبوب من!
طریق عاشقی را به من نشان بده تا عاشق واقعی توباشم .
پروردگارمن! مرا مورد لطف خود قرار بده که اگر نبود پیاله پیاله ی مهر تو دل به ساغر کدامین میخانه می سپردم.
ای غایت آمال که آرزوی وصالت دراندیشه ی همیشگی ام رخنه کرده آرزوی مرا برآورده ساز .
ای تمامت معرفت ،امشب که دراستان ملکوتی تو بساط گدایی پهن کرده ام کرمم نما.
ای خدای من دست نیازم را ازسفری کرامتت باز نگردان.خالق من! باتمام عصیان گری و گنهکاری ها باز بنده ی توام و به مغفرتت امیدوار.